شک بود که یکباره زمین گیرم کرد
از پرسه میان کوچه ها سیرم کرد
من منزوی دو چشم مستت گشتم
دوری تو آخرش مرا پیرم کرد
جواد شاهد نیشابوری
شک بود که یکباره زمین گیرم کرد
از پرسه میان کوچه ها سیرم کرد
من منزوی دو چشم مستت گشتم
دوری تو آخرش مرا پیرم کرد
جواد شاهد نیشابوری
از فرش به عرش زندگی باید کرد
با دیو و ددان روزمرگی باید کرد
عمری به هوای چشم و زلف یاریم
آخر سر همین که بندگی باید کرد
جواد شاهد نیشابوری
تو چشم سیاه و ابروانت زیباست
لبخند به روی آن لبانت زیباست
زیبایی ظاهرت که نعمت اما
کو چشم بصیرت که ببینم زیباست
جواد شاهد نیشابوری
گره افتاده امشب توی کارم
به جز دیدار تو راهی ندارم
خدا داند که دنیا جز هوس نیست
برای بیدلان غیر قفس نیست
خدا داند که دیگر نا نمانده
برای ماندن ما جا نمانده
جواد شاهد نیشابوری
خداوندا تو تنها یار من باش
هوادار دل بیمار من باش
در این ارزان فروشی های ممتد
بیا و گرمی بازار من باش
جواد شاهد نیشابوری
امروز که دین شده همه دنیایم
با بودن تو عجیب بی پروایم
حالا که شده ست هستی ام دیدارت
لطفی کن و یک نگاه کن مولایم!
تنها تو پناه قلب من خواهی بود
تنها مگذار این دل تنهایم
جواد شاهد نیشابوری
خداوندا دل ما را به دیدارش مهیا کن
به یمن لحظه ی وصلش بساط عشق بر پا کن
به خال روی ماه او بده می ساغرم پر کن
در این بی همدمی ساقی بیا و باز غوغا کن
ببخشا بوسه ای زان روی زیبایت بر این عاشق
بیا ای یوسف دلها ، دل ما را مصفّا کن
مصلا رفتم و دیدم به قامت نام تو گویند
چه کردی با دل عاشق جمال خود هویدا کن
بیا ساقی بده جانم ببین این جان بی جانم
ز کردارم پشیمانم بیا دردم مداوا کن
دعاهای من دلخسته دیگر بی اثر گردید
کرم بنما خودت ای دوست بر جانم دعاها کن
جواد شاهد نیشابوری